من نمیفهمم چرا هیچ کس برنمی دارد بنویسد از مردهـــا...
از چشمها و شــانهها و دستهایشــان
از آغوششان
از عطر تنشـان...
از صدایشــان...
پررو میشوند؟
خب بشوند...
از آغوششان
از عطر تنشـان...
از صدایشــان...
پررو میشوند؟
خب بشوند...
مگر خود ما با هر دوستت دارمی تا آسمـان نرفتهایم؟
مگر ما به اتکــاء همین دستها
همین نگاهها
همین آغوشهـا، در بزنگاههای زندگی
سرِپا نماندهایم؟...
مگر ما به اتکــاء همین دستها
همین نگاهها
همین آغوشهـا، در بزنگاههای زندگی
سرِپا نماندهایم؟...
من بلد نیستم در سـایه، دوست داشته باشم
من میخواهم خواستنم گوش فلک را کر کند...
من میخواهم
مّردّم
حتی اگر مردِ من هم نبود
دلش غنج بزند از اینکه...
دلش غنج بزند ازاینکه
من میخواهم خواستنم گوش فلک را کر کند...
من میخواهم
مّردّم
حتی اگر مردِ من هم نبود
دلش غنج بزند از اینکه...
دلش غنج بزند ازاینکه
عضویت تو بهترین گروه عشقی دنیا لاو استوری